Play all audios:
_Read this story in English_ رضا خندان در آذرماه ۳۰۴۱ به دلیل حمایت از حقوق زنان در ایران و ساخت هزاران دکمهی دستساز با شعار «من با حجاب اجباری مخالفم» دستگیر شد. او پیشتر در سال ۷۹۳۱به
خاطر این بهاصطلاح جرم، ۱۱۱ روز را در زندان گذرانده بود و سپس با قرار وثیقه آزاد شده بود. نسرین ستوده، همسر رضا خندان، بیش از شش سال را بهخاطر فعالیتهای حقوقی و کنشگری های حقوق بشرانه در
زندانهای ایران گذراند. در طول این مدت، رضا همزمان با ادارهی کسبوکار طراحی گرافیک خود و ایستادگی در برابر تهدیدهای حکومتی، در حالی که برای آزادی نسرین تلاش میکرد، مسئولیت نگه داری از دختر
و پسرشان را بر عهده داشت. اکنون نسرین به دلیل مشکل قلبی که در اثر ابتلا به کووید-۹۱ و بدرفتاری در زندان تشدید شده، با مرخصی درمانی در خانه است، و رضا با حداقل سه سال زندان دیگر در زندان
اوین تهران روبهروست. Advertisement Advertisement من زمانی با این انسانهای شریف آشنا شدم که کارگردانی و تهیهکنندگی مستند «نسرین» را در سال ۰۲۰۲ بر عهده داشتم؛ فیلمی درباره زندگی و
فعالیتهای او. بیشتر دوران فیلمبرداری، نسرین در زندان بود و من بارها شاهد بودم که چگونه شخصیت و عشق رضا در برابر فشارهای رژیمی که برای آزار بیشتر زندانیان، خانوادههایشان را نیز هدف قرار
میدهد، به آزمون کشیده شد. این مصاحبه از ماه گذشته آغاز شد، زمانی که سوالاتم را برای رضا فرستادم. او بهتدریج و با سختی پاسخهایش را به دستم رساند. چرا با انتقاد از حکومت، خود را (چه در
زندان و چه بیرون از آن) در معرض خطر قرار دادهاید—و آیا انجام این مصاحبه برای شما خطرناک است؟ من وظیفه و افتخار دفاع از حقوق خودم و دیگران را دارم. بدون این کار، آیندهای تاریکی در انتظار ما
و فرزندانمان خواهد بود. در کشوری مانند ایران، با چنین حکومتی، هرگونه اعتراض و انتقاد همراه با خطر است، اما این خطری است که من حاضر به پذیرش آن هستم. شما یک مرد هستید، با تمام امتیازاتی که
این جایگاه تقریباً در هر کشوری به همراه دارد. چرا تا این اندازه از حقوق زنان حمایت میکنید؟ هیچ کشوری بدون تضمین برابری حقوق زنان و مردان نمیتواند به دموکراسی، توسعه، عدالت و کرامت انسانی
دست یابد. جامعهای که حقوق نیمی از جمعیت خود را نادیده میگیرد، هرگز پیشرفت واقعی نخواهد کرد. در آن روز آذرماه ۳۰۴۱ که بازداشت شدید چه گذشت؟ آن صبح برای انجام کارهایی در خانه بیرون رفته بودم
تا خرید کنم. در راه بازگشت، دیدم چند نفر جلوی در ورودی ایستادهاند و با مدیر ساختمان صحبت میکنند. به محض اینکه از ماشین پیاده شدم، به سمتم آمدند، به پلاک ماشینم اشاره کردند و گفتند که در
حال بررسی جرمی هستند که با این خودرو انجام شده. خیلی زود مشخص شد که تمام حرفهایشان دروغ است و هدف واقعیشان بازداشت من به دلیل پرونده قضاییام بود. حدود یک دقیقه بعد، نسرین به ما ملحق شد.
او پرسید که آیا میتواند نیما، پسرمان، را از طبقه بالا بیاورد تا من و او لحظهای با هم خداحافظی کنیم. آنها گفتند بله، اما وقتی نسرین رفت تا او را بیاورد، من را به زور سوار ماشینشان کردند و
بردند. هرگز فرصت خداحافظی با پسرم را پیدا نکردم. آن شب را در بازداشتگاه گذراندم. هوا بهشدت سرد بود. بخاری را عمداً خاموش کرده بودند و هیچ وسیله گرمایشی دیگری وجود نداشت. به بازداشتشدگان
غذا و آب داده نمیشد. سلولها تخت نداشتند و فقط چند پتوی کثیف بود که باید بین حدود دوازده نفر تقسیم میشد. مأمور نگهبان در پاسخ به اعتراضم فقط با تمسخر و توهین رفتار کرد. حمام کثیف بود و حتی
صابون نداشت. حتی حاضر نبودند اجازه دهند با پول خودم صابون بخرم. صبح روز بعد من را به دادسرای زندان اوین منتقل کردند. پس از ساعتها بازجویی و طی مراحل اداری، به قرنطینه زندان منتقل شدم؛ جایی
که به مدت نه روز بدون هیچ ارتباطی با بیرون، در آن نگهداری شدم. یک روز معمولی برای شما در زندان چگونه میگذرد؟ بخشی از روزم صرف نظافت و کارهای شخصی مثل خرید اقلام مورد نیاز از فروشگاه زندان
میشود. غذای زندانهای ایران بهندرت قابل خوردن است، بنابراین مجبوریم هرچه مواد اولیه در دسترس داریم بخریم و خودمان غذا درست کنیم. در بند ۸، جایی که من نگهداری میشوم، ۳۳ شعله گاز برای حدود
۰۰۶ نفر وجود دارد. من عضو گروهی حدوداً ده نفره از زندانیان هستم که با هم آشپزی و غذا خوردن را انجام میدهیم و هفتهای سه بار اجازه استفاده از شعله داریم . وقتی ممکن باشد، به کتابخانه میروم
و مطالعه میکنم و حتماً ورزش را در برنامهام میگنجانم. همچنین با دوستانم پیادهروی میکنم؛ فرصتی برای تبادل نظر درباره اخبار و اطلاعاتی که از طریق تماس با خانوادهها به دست میآوریم.
بزرگترین مشکل برای یک زندانی معمولاً گذر بسیار کند زمان است، اما برای من کاملاً برعکس است. من نمیخواهم زمان در اینجا سریعتر بگذرد، چون این یعنی دارم تمام لحظاتی را از دست میدهم که باید
با همسرم، فرزندانم و دیگر عزیزانم سپری کنم. زندان اوین و بندی که در آن هستید را توصیف کنید. زندان اوین حدود ۰۰۰٬۵ ۱زندانی دارد که در بندهای مختلف تقسیم شدهاند، و ازدحام بیش از حد یکی از
مشکلات اصلی آن است. دلیل بدنامی اوین، وجود بازداشتگاههای فوقامنیتیِ بهشدت بیرحمانه است که تقریباً هیچ نظارتی از سوی رئیس زندان بر آنها صورت نمیگیرد. هرکدام از این بازداشتگاهها تحت
کنترل یکی از نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی است، مانند وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، یا قوه قضائیه. این مراکز امنیتی به هیچ قانونی پایبند نیستند. بازجویان با انواع رفتارهای غیرانسانی با
بازداشتشدگان برخورد میکنند و بهطور سیستماتیک حقوق آنان را زیر پا میگذارند. زندانیان در این بازداشتگاهها با ضرب و شتم، محرومیت از درمان، حبس انفرادی طولانیمدت در بیخبری کامل،
بازجوییهای سنگین، اعترافات اجباری که بعد از سانسور سنگین در تلویزیون دولتی پخش میشود، و همچنین شکنجه روانی، جسمی و جنسی مواجهاند. حتی رفتارهایی که ظاهراً کوچک به نظر میرسند، با بیرحمی
غیرضروری همراهاند. مثلاً اگر زندانی بخواهد به دستشویی یا بهداری برود، باید چشمبند بزند و با مأمور همراه شود. پس از پایان دورهی بازجویی و صدور حکم، زندانیان به بندهای عمومی منتقل میشوند،
جایی که تا پایان دورهی محکومیت خود باقی میمانند. من در بند ۸ هستم که حدود ۰۰۶ زندانی دارد. تقریباً ۰۸٪ این افراد به دلیل جرایم عمومی در بازداشت هستند و بقیه زندانی سیاسیاند. زندانیان
سیاسی حتی با زندانیان عادی هم برابر نیستند. ما بهطور مداوم تحت نظارت و تعقیب هستیم، دسترسیمان به تلفن بهشدت محدود است، تماسهای محدودی که داریم اغلب به دلایل واهی قطع میشوند و بهندرت به
ما مرخصی داده میشود. آلودگی به ساس همچنان همه زندانیان را آزار میدهد. مواد مخدر در زندان فراگیر شده است. حیاط زندان عملاً قابل استفاده نیست، چون مصرف مواد مخدر در مقابل دوربینها و
مأموران اتفاق میافتد. کوچکترین انتقاد از عملکرد مسئولان زندان بهشدت سرکوب میشود. به همین دلیل، از زمان بازداشتم چندین بار دست به اعتصاب غذا زدهام. حکومت چگونه و چرا خانوادهتان را آزار
داده و به آنه آسیب رسانده است؟ این موضوع چه احساسی در شما ایجاد میکند؟ دولت ایران بهطور سیستماتیک صدای جامعه مدنی، بهویژه زنان، را سرکوب میکند و با کوچکترین اعتراض یا نافرمانی با خشونتی
شدید واکنش نشان میدهد. همسرم نسرین به دلیل فعالیتهایش به عنوان وکیل حقوق بشر بیش از شش سال زندانی شده است. دخترمان مهراوه بارها مورد تهدید و آزار قرار گرفته، از جمله یک بازجویی اجباریِ
تمامروزه. پسرمان نیما زمانی که برای ملاقات با من آمده بود، به طرز وحشیانهای توسط مأموران زندان مورد ضربوشتم قرار گرفت—این یک اتفاق نبود، بلکه یک حملهی برنامهریزیشده بود. همچنین،
حسابهای بانکی ما بارها مسدود شده و اکنون من بهدلیل حمایت از حقوق زنان و ساخت دکمههایی با پیام «من با حجاب اجباری مخالفم» در یکی از بدترین بندهای زندان اوین نگهداری میشوم. افراد زیادی با
خشونتهایی مشابه یا حتی بدتر از آنچه ما تجربه کردهایم مواجه شدهاند. با وجود همه سختیها و رنجهایی که نسرین در این مسیر تحمل کرده، هرگز در درستی انتخابهایش تردید نکرده است. من هم
همینطور. ما نمیتوانیم در برابر بیعدالتی و سرکوب بیتفاوت باشیم. فکر میکنم به همین دلیل است که با وجود همه چالشها و فشارها، توانستهایم خانوادهمان را نزدیک و قدرتمند نگه داریم. این همان
گنجینهای است که امکان تمام فعالیتهای ما را فراهم کرده است. همسرتان نسرین چه چیزهایی به شما آموخته و او چگونه الهامبخش شماست؟ من از زمان اولین دیدارمان نسرین را دوست داشتهام، و تعهد
مشترک ما به حقوق زنان و مخالفت با حجاب اجباری همیشه بخشی از رابطهمان بوده است. نسرین بهخاطر فعالیتهای حقوقیاش در دفاع از فعالان حقوق بشر و حقوق زنان ایران، بهطور ناعادلانه و
بیرحمانهای در بازهی زمانی ۹۸۳۱ تا ۲۹۳۱ (زمانی که فرزندانمان بسیار کوچک بودند) و دوباره از ۷۹۳۱ تا ۰۰۴۱ به زندان افتاد. در نهایت، به دلیل بیماری جدی قلبی، با مرخصی درمانی آزاد شد. در آبان
۲۰۴۱، نسرین به خاطر شرکت در مراسم تشییع آرميتا گراوند، دختر ۷۱ سالهای که بهدلیل رعایت نکردن حجاب بهقتل رسید، مورد ضرب و شتم قرار گرفت، بازداشت شد و چند هفته در بازداشت ماند. در تمام این
سالها، نسرین هیچگاه از توجه نزدیک به خانواده کوتاه نیامده و هیچگاه در برابر فشارهای سنگین حکومت تسلیم نشده است. من از این ویژگیهای او الهام میگیرم. من همچنین از همبندیهایم که به خاطر
دفاع از حقوق بشر در ایران و سراسر جهان زندانی شدهاند، الهام میگیرم. شما بهطور علنی دربارهی برخی از همبندیهایتان که بهدلیل فعالیتهای حقوق بشری زندانی هستند صحبت کردهاید. اگر این کار
آسیبی به آنها نمیزند، لطفاً هرچه میتوانید دربارهشان با ما در میان بگذارید. ما آمار دقیقی از تعداد زندانیان سیاسی در بازداشتگاههای امنیتی داخل زندان اوین نداریم، اما برآورد من این است که
حدود ۰۰۳ نفر هستند که حدود ۰۷ نفر از آنها را زنان تشکیل میدهند. تنها در بند ما نزدیک به ۰۸ زندانی سیاسی حضور دارند—از جمله افرادی که تابعیت دوگانه دارند، فعالان حقوق زنان و دموکراسی، و
کسانی که بهدلیل باورهای ایدئولوژیک مختلف زندانی شدهاند. رضا ولیزاده در حال حاضر تنها زندانی سیاسی با تابعیت آمریکایی در اوین است. او سال گذشته برای دیدار با والدین سالمندش به ایران آمده
بود. پس از چند ماه آزار و بازجویی، سرانجام دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد. ولیزاده تا چند سال پیش خبرنگار رادیو بود، و به همین دلیل، حکومت تلاش کرد او را وادار به اعتراف به «همکاری با
دولت خارجی» کند. همچنین سعی کردند او را وادار کنند علیه همکاران سابقش در رادیو فردا صحبت کند که او با قاطعیت از انجام آن سر باز زد. رضا ولیزاده همواره در برابر خواستههای غیرانسانی آنان
مقاومت کرده است. محمد نجفی، محمدرضا فقیهی و طاهر نقوی سه وکیل هستند که به دلیل فعالیتهای حقوق بشری در زندان به سر میبرند. محمد نجفی رکورددار تعداد پروندههای قضایی تشکیلشده علیه یک فرد
است. او نزدیک به ۷ سال است که در زندان بهسر میبرد. وحید خدیرزاده جوانی است که بهخاطر اعتراض به حجاب اجباری محکوم و زندانی شده است، و از این لحاظ شباهتهایی به من و دوستم فرهاد میثمی دارد
(فرهاد پنج سال زندانی بود). فرد دیگری هست که برای چهارمین بار زندانی شده و مجموعاً ۸ سال و نیم حبس کشیده است. او میگوید در یکی از بازداشتهایش، ۰۲۱ روز در سلول انفرادی بوده است. تجربهی
انفرادی چنان ضربهی ذهنی و روانی به او وارد کرده بود که وقتی در پایان آن دوران به او یک میوه دادند، او نتوانست کلمهی «پرتقال» را به خاطر بیاورد. اینها تنها نمونههایی از انسانهایی هستند
که تنها به دلیل حمایت از حقیقت، آزادی، و کرامت انسانی اکنون در پشت میلهها هستند. چه پیامی برای دخترتان مهراوه و پسرتان نیما دارید؟ نسرین و من در همه حال به فرزندانمان فکر میکنیم. چه زمانی
که برای آزادیهای فردی و حقوق بشر تلاش میکنیم، و چه زمانی که بهخاطر همان فعالیتها در زندان هستیم، مهراوه و نیما همیشه در قلب ما حضور دارند. ما شرایط آنها، رویاهایشان، آیندهشان، و
آیندهی تمام کودکان این سرزمین را در نظر داریم. آنها شایستهی زندگی بهتری هستند. تمام نیرو و توان ما از فرزندانمان میآید واز کسانی که بیش از ما رنج کشیدهاند. نسرین و من بسیار به آنها
افتخار میکنیم و از آنها چیزهای زیادی آموختهایم. دور بودن از مهراوه و نیما، و همچنین از نسرین، برای من عذابآور است. من بینهایت آنها را دوست دارم. شما تا حدی بهخاطر باور به ایدهآلهای
دموکراتیک در زندان هستید، در حالیکه دموکراسی در بسیاری از کشورها، از جمله آمریکا، با چالش جدی مواجه است. آیا هنوز به دموکراسی باور دارید و فکر میکنید جهان در دههی آینده به کجا خواهد رسید؟
فرایند دموکراتیزه شدن همیشه با پیشرفت و توقف همراه است، اما جهان در حال حرکت به جلو است. پیشرفت، اجتنابناپذیر است. شاید برای مردم کشورهایی مانند آمریکا تصورش دشوار باشد که حاکمانی تا این
اندازه به حقوق بشر بیاعتنا باشند که انسانهایی را بهخاطر تلاش برای بهبود جامعهشان زندانی کنند. اما اگر مراقب نباشید، چنین چیزی میتواند در هر کشوری اتفاق بیفتد. در ایران، من بازداشت
افرادی مانند خودم، فعالان جنبش زنان، معترضان به حجاب اجباری، و مدافعان جامعهی مدنی عادل را، آخرین تلاش بیثمر و ناامیدانهی حکومتی ناتوان و فاسد برای حفظ قدرت میدانم. من از کسانی که در
اینجا از روند دموکراتیزه شدن حمایت میکنند، و از انسانهایی در آنسوی جهان که زندگی روزانهشان را وقف مبارزه با بیعدالتی کردهاند، امید و نیرو میگیرم. به راهی که رفتهایم افتخار میکنم و
یقین دارم که مسیر درستی را برگزیدهایم. چگونه میتوان در زندان امید را زنده نگه داشت؟ مهمترین کاری که امید میکند این است که ما باورما را به امکان تغییر و تأثیر فعالیتهایمان در بیرون از
زندان را تقویت میکند. وقتی زندانیان سیاسی از حمایت افرادی مانند شما باخبر میشوند، این تأثیر مستقیم دارد. دانستن اینکه تنها نیستیم و فراموش نشدهایم، ارتباط بسیار نزدیکی با حفظ حس هدفمندی
ما دارد. البته همهی زندانیان باید برای خود برنامهای داشته باشند. مطالعه، ورزش، تبادل اطلاعات و ایده با دیگر زندانیان، و کمک به یکدیگر؛ همه این کارها به ما کمک میکنند که این دوران را با
کمترین آسیب بگذرانیم. چه پیامی برای رهبران ایران دارید؟ رهبران حکومتهای استبدادی دوست ندارند چیزی جز ستایش بشنوند. آنها همیشه خود را استثنایی نسبت به درسهای تاریخ میدانند. اما باید
بدانند که تاریخ هیچ استثنایی نمیشناسد. من همچنین میخواهم بگویم: «من خواهان آزادی تمام زندانیان سیاسی هستم» و «من به حجاب اجباری اعتراض دارم!» چه پیامی برای تمام کسانی دارید که دادخواست
آزادی شما را امضا کردهاند دارید؟ وقتی نسرین به من گفت که این دادخواست توسط تعداد زیادی از مردم از دهها کشور جهان امضا شده، احساس غرور و امیدواری زیادی کردم. از تکتک این دوستان عزیز عمیقاً
سپاسگزارم. اگر این سطح از همدلی، آگاهی، و فشار عمومی برای آزادی من و دیگر زندانیان سیاسی نبود، وضعیت ما بسیار بدتر و خطرناکتر میبود. این حمایت، نعمتی بزرگ است. ترجمه فارسی از پریسا سارنج